سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوشا کسى که معاد را به یاد آورد ، و براى حساب کار کرد ، و به گذران روز قناعت نمود ، و از خدا راضى بود . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 86 اردیبهشت 24 , ساعت 12:12 عصر

 

پیامبر در ماه جمادى الاولى ابا سلمة بن عبد الاسد را در مدینه منصوب فرمود و خود با گروهى از مهاجرین از شهر بیرون آمد و راه‏«نقب بنى دینار»را پیش گرفته همچنان تا جایى به نام‏«عشیره‏»براند و در آنجا توقف کرد و تا چند روز از ماه جمادى الثانیه را نیز در آنجا ماند و در این مدت با قبیله بنى مدلج و متحدین آنها از قبایل دیگر پیمان دوستى بسته و به مدینه بازگشت. ابن هشام و دیگران از عمار بن یاسر نقل کرده‏اند که گفته است: در غزوه عشیره من و على بن ابیطالب همسفر و مانوس بودیم و در آن چند روزى که در عشیره توقف داشتیم روزى على بن ابى طالب به من گفت: بیا تا به تماشاى بنى مدلج که در نخلستان در آن نزدیکى کار مى‏کردند برویم و من با او به آن نزدیکى رفتیم و همچنان که نشسته بودیم و کار آنها را تماشا مى‏کردیم خوابمان گرفت و هر دو برخاسته زیر نخله خرما و روى شنهاى نرمى که آنجا بود خوابیدیم.

هنگامى به خود آمدیم که رسول خدا(ص)بالاى سر ما ایستاده بود و ما را با پاى خود حرکت مى‏داد، من و على بن ابیطالب که سر و رویمان خاک آلود شده بود برخاسته و در برابر آن حضرت ایستادیم، پیغمبر اسلام که سر و صورت خاک آلود على را دید فرمود: اى ابو تراب این چه حالى است؟

و سپس فرمود: آیا شما را از بدبخت‏ترین و شقى‏ترین مردم آگاه نکنم که آنها کیان‏اند؟

- عرض کردیم: چرا یا رسول الله!

- فرمود: یکى همان پى کننده ناقه(صالح)است - و سپس در حالى که اشاره به على بن ابیطالب مى‏کرد - فرمود: و دیگرى آن کسى است که بر اینجاى سر تو ضربت مى‏زند و این محاسن تو را از آن رنگین مى‏سازد.

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCBA2.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ